صهیونیسم, در سال 1897م و در کشور سوئیس, اولین کنگره خود را برگزار و اعلام موجودیت کرد.
یهودیان، پدر صهیونیسم را «تئودور هرتزل» میدانند. هرتزل از اهالی اروپای شرقی بوده است. وی در سال 1860م در «بوداپست» متولد و در سال 1904م در «اتریش» چشم از جهان فرو بست. رشته تحصیلی وی حقوق و شغل او روزنامهنگاری بود. صهیونیسم, در سال 1897م و در کشور سوئیس, اولین کنگره خود را برگزار و اعلام موجودیت کرد. |
صهیون: در زبان «عبری»، به معنای «پر آفتاب» و نیز نام کوهی در جنوب غربی «بیتالمقدس» است. کوه صهیون زادگاه و آرامگاه «داوود»، پیامبر یهود و جایگاه «سلیمان نبی» است. این واژه نزد یهودیان گاهی به معنای شهر قدس، شهر برگزیده و شهر مقدس آسمانی به کار میرود؛ ولی در متون دینی، صهیون به آرمان و آرزوی برخی یهودیان برای بازگشت به سرزمین داوود و سلیمان و تجدید دولت یهود اشاره دارد.
برای یهود, صهیون سمبل رهایی از ظلم، تشکیل حکومت مستقل و فرمانروایی بر جهان است؛ از این رو برخی یهودیان خود را فرزندان صهیون میدانند.
صهیونیسم: جنبشی که خواهان مهاجرت و بازگشت یهودیان به سرزمین فلسطین و تشکیل دولت یهود است.
صهیونیست: شخصی که معتقد باشد یهود قوم برگزیدۀ خداست و حق برتری و رهبری بر دنیا را دارد.
صهیونیستها معتقدند باید کشوری به مرکزیت کوه صهیون و شهر اورشلیم و به نام حکومت یهود تشکیل دهند. صهیونیستها فلسطین (ارض کنعان) را سرزمین موعودی میدانند که خداوند در تورات وعدۀ تسلط و بازگشت یهودیان به این شهر را داده است.
صهیونیسم واژهای نیست که تنها معنای سیاسی داشته باشد؛ بلکه ابعاد دیگری همچون: صهیونیسم کارگری، فرهنگی، دموکراتیک، رادیکال و توسعهطلب را نیز در بر میگیرد.
مشهورترین تقسیم برای صهیونیسم، طبقهبندی کردن آن به دو بخش سیاسی و فرهنگی است.
صهیونیسم سیاسی خواهان بازگشت یهودیان به فلسطین است که با تدوین کتاب «دولت یهود» از سوی «هرتزل» شکل جدی به خود گرفت؛ اما صهیونیسم فرهنگی، مخالف مهاجرت یهودیان در شرایط فعلی به فلسطین است؛ زیرا در انتظار انسانرهایی بخش(مسیحا) در آخرالزمان نشسته است. کسی که یهودیان و تمام ادیان را به سرزمین ابراهیم و موسی(سرزمین نجات) باز میگرداند.
صهیونیسم به دینی و غیردینی نیز تقسیم میشود. صهیونیسم دینی، اندیشهای است که اعتقاد دارد بازگشت به سرزمین موعود، در زمانی که پروردگار مشخص کرده است و به شیوهای که او تعیین میکند، انجام خواهد شد و این کار تنها به دست بشر انجامپذیر نیست. پیروان این اندیشه، گروهی یهودی(صهیونیسم) و شماری «عیسوی»(صهیونیسممسیحی) هستند.
در مقابل، در صهیونیسم غیردینی, کسانی جای دارند که با تکیه بر استدلالهای تاریخی، سیاسی و علمی به اسکان یهودیان در فلسطین مشروعیت میبخشند. این همان «صهیونیسم لاییک» است که میکوشد مفاهیم سیاسی خویش را به زبان دین بیان میکند. بنابراین صهیونیسم همواره به معنای یهودیت نیست؛ بلکه گاهی به مفهوم حرکت برای غیر یهودی کردن یهودیت نیز بهکار میرود؛ یعنی جدا کردن روح خداپرستی و بندگی از آیین موسای پیامبر(علیه السلام).
صهیونیسم, عنوان جنبشی است که طرفدار بازگشت یهودیان به سرزمین فلسطین و ایجاد کشور خاص بنی اسرائیل است.[1]
علی اکبر دهخدا میگوید:«صهیونیسم, مسلک گروهی است که طرفدار سلطه و نفوذ یهودیان بر اقوام و ملل دیگرند».
«آبا ابان» تئوریسین یهود در تعریف صهیونیست چنین میگوید:«صهیونیسم نوعی ناسیونالیسم یهودی است».[2]
4. اعتقادات صهیونیسم
در بررسی اعتقادات صهیونیسم به دو شیوه میتوان عمل کرد. روش اول بررسی عملکرد صد ساله جنبشها و گروههای صهیونیستی نظیر «هاگانا» و سازمانهای صهیونیستی نظیر «آیپَک» است. روش دوم رجوع به مانیفست و گفتار صهیونیستها از جمله «پروتکلهای دانشوران صهیون»[3] است.
مطالب زیر با ترکیب این دو روش و بر پایه عقاید صهیونیستها تهیه شده است:
1. تمام یهودیان جهان, دارای یک تابعیتند و آن هم تابعیت اسرائیلی است.
2. هدف صهیونیسم, سیطره یهودیان بر جهان، بر اساس وعده «یَهُوَه»(خدای یهود) است.
یهودیان نقطه آغاز این امر را برپایی حکومت خود در سرزمین موعود(از نیل تا فرات) میدانند؛ بر همین اساس، پرچم حکومت صهیونیستها شامل زمینهای سفید(سرزمین امن) با دو خط آبی(رود نیل و فرات) و ستاره داوود(علامت پیروزی) خواهد بود (صهیونیستها قصد واقعیشان را این چنین آشکار در پرچم خود بیان کردهاند).
3. یهود، تنها نژاد برتر است و باید رهبری جهان بر عهده او باشد و سایر ملتها و ادیان، خادم و زیر دست او باشند.
4. سیاست نقطه مقابل اخلاق است, پس باید در سیاست، اخلاق را کنار گذاشت و برای غلبه بر دیگران از حربههای زور، جنگ، تجاوز و ... بهره برد. فضائل اخلاقی و انسانی در عرف سیاسی صهیونیست, در زمره ناپاکیها محسوب شده و کاملاً مردود است.
5. باید سایر ملتها را در رذایل غرق کرد و از طریق فراهم آوردن اساتید منحرف، خادمان و زنان فاحشه هر چه بیشتر آنها را گرفتار نمود.
6. باید از رشوه، نیرنگ و خیانت تا زمانی که اهداف ما را محقق میسازد، بهره برد.
7. باید نگرانی و وحشت ایجاد کنیم تا فرمانبرداری کورکورانه دیگران را برای ما تضمین کند. همین که ما به انسانهای نیرومند و قوی مشهور شویم برای سرکوب هرگونه شورش و عصیان کفایت میکند؛ لذا با خشونت و سنگدلی با هر که سد راهمان شود، برخورد میکنیم.
8. باید نوعی از اشرافیگری را رواج بدهیم که متکی بر ثروت و علمی باشد که خاص دانشمندان ماست.
9. بر رسانهها ـ این قدرت فعال جهانی ـ برای هدایت افکار عمومی دنیا به سمت و سوی اهداف خود سیطره پیدا خواهیم کرد. همه رسانهها در قبضه قدرت ما هستند، مگر چند رسانه کم اهمیت. این رسانهها را برای ترویج شایعات به کار میگیریم تا این که به حقایقی راستین بدل گردند. از این طریق ملتها را مشغول میکنیم و آنها را از آنچه برایشان منفعتی در بردارد، باز میداریم و کاری میکنیم که به دنبال شهوت و خوشگذرانی بیفتند.
10. باید آتش خصومت و کینهتوزی را میان تمامی گروهها و عقاید برافروخت تا با هم درگیر شوند. باید قدرت را هدف مقدسی قرار داد تا همه گروهها بر سر آن رقابت کنند. از این طریق است که دولتها فرو میریزند و حکومت جهانی ما ساخته خواهد شد.
11. اکنون ما به برکت وجود وسایل سرّی، در وضعیت دفاعی خوبی هستیم، به گونهای که اگر کشوری به ما حمله کند، کشوری دیگر به دفاع از ما برمیخیزد.
12. حربه آزادی، مردم را به مقابله با سنتهای الهی، حتی جنگ با خدا وامیدارد. این حربه تنها وسیله ممکن برای هدایت رهبران کشورهاست تا در جهت برنامهها و سیاستهای ما حرکت کنند.
13. ملتها وقتی تحت نظر دولتی اسلامی و متدین باشند، احساس آرامش و سعادت میکنند، پس باید ایمان به خدا را از مردم بگیریم و دولتهای غیر دینی را تقویت کنیم.
14. باید از عواطف ملتها به نفع خود بهره ببریم. با تحریک احساسات مردم میتوانیم به اهداف خود برسیم. باید بر اندیشهها مسلط شویم و به جای نابود کردن آنها، این افکار را در راستای مصالح و منافع خود هدایت کنیم.
15. با هدایت افکار عمومی کاری میکنیم تا قدرت فکر سالم از مردم گرفته شود, تا جایی که فکر کنند شایعات ما همه حقیقت دارد. کاری میکنیم تا کسی تشخیص ندهند کدام وعدهها واقعی و کدام وعدهها دروغین است. باید کمیتهها و هیئتهایی تشکیل بدهیم که اعضای آن با ایراد سخنانی آتشین، وعدههای شیرین بسازند. باید در میان ملتها این اندیشه را ایجاد کرد که آنها سیاست را درک نمیکنند و بهتر است آن را برای اهلش بگذارند[4].
16. برای حکمرانی خود, مدیریت عالی خواهیم ساخت. مدیریتی که مهرههایش، دست نشانده ما بوده، در تمام دولتها نفوذ داشته باشند. باید همه رهبران تحت امر مدیران, باشند.[5]
کسانی که خود را پیروان حضرت موسی میدانند به سه گروه تقسیم میشوند:
موسویان؛ که معتقدند بسیاری از قسمتهای تورات تحریف شده و نژادپرستی را قبول ندارند.
یهودیان؛ که معتقدند تورات تحریف نشده و «تلمود» را به نام کتاب دینی قبول دارند.
صهیونیسم دینی؛ که قوم یهود را قوم برگزیده میدانند و معتقدند دیگران باید برده و مطیع یهود باشند. این گروه نژاد پرست دینی هستند.
تشکیل رژیم اشغالگر قدس
در ۱۴ می ۱۹۴۸م، چند ساعت پیش از پایان حاکمیت انگلیس بر فلسطین, و با اشغال قسمت اعظمی از خاک این کشور مسلمان، حکومت غاصب رژیم صهیونیستی در آسیای غربی و در مشرق مدیترانه شکل گرفت.
پایتخت این رژیم غاصب شهر تلآویو و شهرهای عمده آن اورشلیم و حیفا (بندری مهم) معرفی شد.
طبق قانون «کنِسِت»(مجلس اسرائیل)، قرار است پایتخت این کشور جعلی به اورشلیم منتقل شده و سفارتخانههای خارجی نیز به آنجا انتقال یابند. تا کنون در میان کشورهای مختلف دنیا, تنها ایالات متحده آمریکا این تصمیم را به رسمیت شناخته و مرکز اصلی نمایندگی خود را به اورشلیم منتقل کرده است؛ در نتیجه عملاً هنوز تلآویو، پایتخت این رژیم شناخته میشود. (هرچند در منابع رسمی صهیونیستی، اورشلیم پایتخت اسرائیل معرفی میشود و تلآویو تنها یک شهر مهم به شمار میآید).
به فاصله چند دقیقه بعد از اعلام موجودیت اسرائیل, آمریکا به عنوان اولین حامی این رژیم, آن را رسمیت شناخت. دولت پهلوی نیز در جهت فرمانبری از اربابان خود, در اولین روزها, قانونی بودن این رژیم غاصب را پذیرفت(!).
درگیری با کشورهای عرب
به دنبال کشتار بی رحمانه فلسطینیان، غصب سرزمین، اخراج مردم و تشکیل رژیم اسرائیل، پنج کشور عربی«مصر، سوریه، لبنان، اردن و عراق» وارد جنگ با صهیونیستها شدند.
میان ارتش اسرائیل و ارتش های عرب تفاوت چشمگیری وجود داشت. ارتش اسرائیل از نظر تجهیزات نظامی و فعالیتهای سیاسی و داشتن طرحهای استراتژیک نظامی در میان فرماندهان ارتش بسیار برتر از ارتشهای عرب بود.
در جنگ 1948م که میان پنج کشور عرب و اسرائیل در گرفت، نظامیان صهیونیست حملات ارتشهای عرب را خنثی نمودند و تلاش کردند از طریق شهرک سازی مانع پیشروی آنان شوند. اندکی بعد، نظامیان صهیونیست حالت تهاجمی به خود گرفتند و حلقه محاصره نیروهای عرب را شکستند.
در مرحله پایانی جنگ، اشغالگران صهیونیست، دو حمله گسترده را پی گرفتند. حمله نخست به منظور تامین امنیت در ارتفاعات، در منطقه«الجلیل» واقع در شمال فلسطین تا مرزهای سوریه و لبنان شکل گرفت و حمله بعدی در منطقه ساحلی «بئر السبع» تا مرزهای صحرای سینا در مصر روی داد. این حملات, «ده گانه و عین حیرام» نامیده شد. در پی این یورش، برای مدتی آتش بس برقرار گردید. این توقف درگیری, به نظامیان اسرائیلی فرصت داد تا نیروهای تحلیل رفته خود را بار دیگر ساماندهی کنند. این در حالی بود که در ابتدای درگیریها صهیونیستها ضعیفتر و نیروهای عربی قویتر ظاهر شده بودند.
مرحله اول آتش بس، در تاریخ 11 ژوئن 1948م بر اساس مصوبه شورای امنیت بین الملل صورت گرفت و چهار هفته ادامه یافت. این مدت به اسرائیل فرصت داد تا نیروها و تجهیزات نظامی خود را سازماندهی کند. در واقع طرفی جز عربها به آتش بس پایبند نبودند. «ایگال الون»[6] در اینباره میگوید: «اسرائیلیها از این دوره آتش بس، برای تقویت تجهیزات نظامی خود نهایت استفاده را بردند؛ به گونهای که نیروی هوایی این رژیم چند فروند هواپیمای«میسیر شمیت» ساخت آلمان، هواپیماهای «سبیتفایر» ساخت انگلیس و هواپیمای «داکوتا» ساخت آمریکا را برای افزایش توان نظامی خود، خریداری کرد. ناوگان دریایی این رژیم نیز توانست خود را برای جنگ دریایی تقویت کند. نیروی زمینی ارتش هم به تهیه سلاح از چک اسلواکی و فرانسه پرداخت».